Friday, August 15, 2008

جمعه 15 آگوست 2008

خدایا، ما رو دیگه بیشتر از این به حال خودمون وامگذار! جنبه شو نداریم.
همین که دقیق نمی دونم نیمه شعبان کدوم یک از این روزاییه که توش هستیم، نشونه اینه که به قدر کافی رهام کردی، بسه دیگه! یک سالهایی بود که واسه خودم احساسات مذهبی داشتم در قبال روزی مثل نیمه شعبان. حالا مثل منگ ها نگاه می کنم که بقیه چکار می کنند. بعدش دنبال تقویم می گردم که ببینیم بالاخره نیمه شعبان شنبه س یا یکشنبه یا اصلاً روز دیگه ایه؟ تقویم ایرانی پیدا نمی شه. سایت ها رو می گردم. ماشالا این همه سایت فارسی که از همه شون اسم مذهب و دین بالا می ره، هیچ کدوم تقویم قمری رو ننوشتن.
بد دردیه خدا. "به خود وانهادگی" رو می گم!
اول من بودم این سر طناب رو ول کردم یا تو؟
من مثل گوسفند سر به هوایی که هر از گاهی از گله جدا می شه، گاهی بی خیال گله و چوپان می شم و می رم واسه خودم چرخ می زنم. ولی به قرآن نیت ام اینه که باز برگردم. حواسم هست که از گله زیاد دور نشم. اصلاً دور از گله، می ترسم. می ترسم. خیلی می ترسم. درسته که نمی تونم یه جا بند شم، اما تو هم چوپان خوبی باش خدا. نگه م دار.

ان النفس الاماره بالسوء الا ما رحم ربی