Sunday, November 15, 2009

رد پای من در گذشته

دوست دارم حالا که بعد از مدت ها دارم دستی به سر و روی گردگرفته ی این وبلاگ می کشم، شروع کنم به بازخوانی نوشته های سالهای دورم و قسمت هایی از نوشته های محبوبم رو اینجا بیارم.
اولین نوشته ای که انتخاب کردم البته زیاد قدیمی نیست. مربوط به مرداد ماه 87 ئه.
-------------------------------------------------

جمعه 15 آگوست 2008

[...]
بد دردیه خدا. "به خود وانهادگی" رو می گم!
اول من بودم این سر طناب رو ول کردم یا تو؟
من مثل گوسفند سر به هوایی که هر از گاهی از گله جدا می شه، گاهی بی خیال گله و چوپان می شم و می رم واسه خودم چرخ می زنم. ولی به قرآن نیت ام اینه که باز برگردم. حواسم هست که از گله زیاد دور نشم. اصلاً دور از گله، می ترسم. می ترسم. خیلی می ترسم. درسته که نمی تونم یه جا بند شم، اما تو هم چوپان خوبی باش خدا. نگه م دار.

ان النفس الاماره بالسوء الا ما رحم ربی

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home